سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ولادت باسعادت امام جواد(ع) و شاهزاده حضرت علی اصغر(ع) بر عموم عاشقان و دلدادگان اهل بیت مبارک باد. 

به میمنت این دو ولادت مسعود روز یکشنبه تاریخ 23/4/87 مراسم جشن و سروری در مکان مذکور برگذار می گردد.از عموم عاشقان اهل بیت(ع) تقاضا میشود با حضور خود موجب شادی دل ناموس دهر حضرت مهدی(عج) شوند.

 




تاریخ : جمعه 86/11/26 | 11:58 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر

وهابیت :

برای آشنایی با فرقه ی وهابیت نوشته ی زیر را از دکتر آیت الله خسروپناه دانلو کرده و مطالعه نمایید که بر هر بچه شیعه و هیئتی لازم و و ضروری است به امید نابودی فرقه ی باطل وهابیت که نوشته ی زیر دال بر باطل بودن آن است .

درود بر شیعه ی علی (ع) که حق است و لعنت بر وهابیت.

ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 86/11/26 | 11:54 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر
ایرانیان و نقش آنان در دوران ظهور :
قبل از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، کشور ایران در تصور غربیها پایگاهى حیاتى، آن هم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى‏آمد و از دیدگاه مسلمانها کشورى اسلامى و اصیل به شمار مى‏رفت که «شاه‏» سر سپرده غرب و هم‏پیمان اسرائیل بر آن حکومت مى‏کرد و براى خوش خدمتى به اربابانش، کشورش را دربست در اختیار و خدمت آنان قرار داده بود.                     
علاوه بر آنچه که در تصور دیگران بود، در ذهن یک فرد شیعه مانند من، کشورى بود که در آن مرقد مطهر امام رضا، علیه‏السلام، و حوزه علمیه قم وجود داشت، کشورى داراى تاریخى اصیل و ریشه‏دار در تشیع و علما و اندیشمندان شیعه و تالیفات گرانبها، زمانى که به روایات وارده در خصوص مدح و ستایش ایرانیان بر مى‏خوریم و آنها را بررسى مى‏کنیم، به یکدیگر مى‏گوییم: این روایات مانند روایتهایى است که مدح و ستایش و یا مذمت اهل یمن، و یا بنى خزاعه را مى‏نماید. از این رو هر روایتى که مدح و ستایش و یا مذمت گروهها و قبیله‏ها و بعضى کشورها را در بر دارد، نمى‏تواند بدون اشکال باشد. گرچه این روایات صحیح و درست مى‏باشند، اما مربوط به تاریخ گذشته و احوال مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اولیه آن است.
این طرز فکر رایج‏بین ما بود، که امت اسلامى در حالتى جاهلانه، فرمانبردار سلطه کفر جهانى و نوکران اوست، در بین ملتها هیچ یک بر دیگرى برترى ندارد و چه بسا همین ایرانیان مورد بحث، بدتر از سایر ملتها بوده‏اند، به دلیل اینکه آنان طرفداران تمدنى کفر آمیز و برترى جوییهاى ملى و نژادى بوده‏اند که سر سپردگانى چون شاه و اربابان غربى‏اش براى ایجاد چنین تز و طرز فکرى و تربیت مردم ایران، بر همین روش پافشارى مى‏کردند.
... تا اینکه پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، مسلمانان را در سطح جهان غافلگیر کرد و قلبهاى غمگین آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود که در قرنهاى گذشته بى‏سابقه بود، بلکه بالاتر، آنان تصور چنین پیروزى را نداشتند. این سرور و خوشحالى همه کشورها و ملتهاى مسلمان را در بر گرفت، از جمله مظاهر خوشحالى مردم، این بود که همه‏جا صحبت از فضل و برترى ایرانیان و طرفداران سلمان فارسى بود، بطور مثال، یکى از صدها عنوانى که در غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تیتر مجله تونسى «شناخت‏» بود که در آن آمده بود: «پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، ایرانیان را جهت رهبرى امت اسلامى برمى‏گزیند» این نوشته‏ها، خاطرات ما را درباره ایرانیان تجدید کرد و دریافتیم روایاتى که از پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده، بلکه ارتباط به آینده نیز دارد...
ما با مراجعه به منابع و تفسیر و بررسى روایات مربوط به ایرانیان، به این نتیجه رسیدیم که این روایات و اخبار بیش از آنکه مربوط به گذشته باشد، مربوط به آینده است و جالب اینکه اینگونه روایات در منابع حدیث اهل سنت‏بیشتر از شیعه وجود دارد.
چه مى‏توان کرد، زمانى که در روایات مربوط به حضرت مهدى، علیه‏السلام، و زمینه سازى حکومت آن بزرگوار، ایرانیان و یمنیها داراى سهم بسزایى بوده و کسانى هستند که به مقام ایجاد زمینه مناسب براى ظهور آن حضرت و شرکت در نهضت وى نائل مى‏شوند... و همچنین افراد شایسته‏اى از مصر و مؤمنانى حقیقى از شام و گروههایى از عراق... نیز از این فیض بهره‏مند مى‏شوند و همینطور سایر دوستداران آن حضرت که در گوشه و کنار جهان اسلام پراکنده هستند، از این موهبت‏برخوردار مى‏شوند، بلکه آنان از یاران ویژه و وزرا و مشاورین آن حضرت، ارواحنافداه، مى‏باشند.
ما اینک، روایاتى را که پیرامون ایرانیان بطور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور مى‏پردازیم
آیات و اخبار در ستایش ایرانیان
روایاتى که درباره ایرانیان پیرامون آیاتى که تفسیر به ایرانیان شده وارد گردیده است، تحت این نه عنوان است:
الف. طرفداران سلمان فارسى ب. اهل مشرق زمین‏ج. اهل خراسان د. یاران درفشهاى سیاه ه. فارسیان و. سرخ رویان ز. فرزندان سرخ‏رویان ح. اهل قلم ط. اهل طالقان.
البته خواهید دید که غالبا مراد از این عناوین یکى است، اخبار دیگرى نیز وجود دارد که با عبارتهاى دیگرى از آنان یاد کرده است.
1. در تفسیر قول خداى سبحان: «ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبیل‏الله فمنکم من یبخل و من یبخل فانما یبخل عن نفسه والله الغنى وانتم‏الفقراء و ان تتولوا بستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا امثالکم‏». (1)
اینک شما کسانى هستید که فراخوانده مى‏شوید تا در راه خدا انفاق کنید، برخى از شما در انفاق بخل مى‏ورزد و کسى که بخل مى‏کند و خداوند بى‏نیاز است و شما نیازمندید و اگر روگردان شوید خداوند گروهى را غیر از شما جایگزینتان مى‏نماید و آنان مثل شما نیستند.
صاحب کشاف نقل کرده که از پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، درباره کلمه «قوم‏» که در آیه شریفه آمده است‏سؤال شد. سلمان فارسى نزدیک پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نشسته بود آن حضرت با دست مبارک خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:
«به خدایى که جان من در دست و قدرت اوست، اگر ایمان به کهکشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مى‏یابند.» (2)
به نقل صاحب «مجمع‏البیان‏» از امام باقر، علیه‏السلام، روایت‏شده که فرمود:
«اى اعراب، اگر روى برگردانید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شمامى‏گرداند یعنى ایرانیان‏»
و صاحب «المیزان‏» آورده که «درالمنثور» روایتى را عبدالرزاق و عبد بن حمید و ترمذى و ابن جریر و ابن ابى حاتم و طبرانى در کتاب «اوسط‏» و بیهقى در کتاب «دلائل‏»... از ابوهریره نقل کرده است که وى گفت: پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، این آیه را «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم، ثم لا یکونوا امثالکم‏» قرائت فرمود، عرض کردند یا رسول‏الله! اینها چه کسانى هستند که اگر ما رویگردان شویم جایگزین ما مى‏شوند؟ پیامبر اسلام، صلى‏الله‏علیه‏وآله، با دست مبارک به شانه سلمان فارسى زد و سپس فرمود:
«او و طرفداران او، به خدایى که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به کهکشانها داشته باشد مردانى از فارس (ایرانیان) به آن دست مى‏یابند.» (3)
مانند این روایت‏به طرق دیگرى از ابوهریره و همچنین از ابن مردویه از جابر بن عبدالله نقل شده است.
در این روایت دو معنا که همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد که عبارتند از:
1. ایرانیان (فرس) خط و جناح دومى بعد از اعراب، براى به‏دوش کشیدن پرچم اسلام مى‏باشند.
2. آنان به ایمان دست مى‏یابند هرچند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.
چنانکه در همین روایت‏سه مطلب قابل بحث است:
اولا: اینکه خداوند متعال اعراب را تهدید به جایگزینى ایرانیان نموده است، آیا مخصوص زمان نزول آیه در زمان پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، است و یا اینکه مربوط به همه نسلهاست، بگونه‏اى که داراى این معنى باشد: اگر شما (اعراب) از اسلام رویگردان شوید در هر نسلى که باشد ایرانیان (فرس) را جایگزین شما مى‏گرداند؟
ظاهر معنى این است که به حکم قاعده «مورد، مخصص نمى‏باشد» این نکته در همه نسلهاى بعدى نیز استمرار دارد و آیات مبارکه قرآن در هر طبقه و نسلى، نقش خورشید و ماه را دارند (یعنى در نورافشانى یکسان‏اند) چه اینکه این مطلب در روایات آمده و مفسران نیز بر آن اتفاق نظر دارند.
ثانیا: حدیث‏شریف مى‏گوید مردانى از فارس به ایمان دست‏خواهند یافت نه همه آنان، بدیهى است که این خود، ستایشى است نسبت‏به افراد نابغه‏اى از بین آنها نه جمیع آنها.
اما ظاهر آیه شریف و روایت این است که هر دو، بطور عام ستایش از «فرس‏» مى‏نمایند، چون در میان آنان کسانى هستند که به درجه دستیابى به ایمان و یا علم مى‏رسند. بویژه با ملاحظه اینکه صحبت از گروهى است که بعد از اعراب حامل آیین اسلام هستند، بنابراین مدح و ستایشى که براى آنان به شمار آمده بدین جهت است که آنها زمینه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مى‏باشند و از آنان اطاعت و پیروى مى‏کنند.
ثالثا: آیا تاکنون رویگردانى اعراب از اسلام و جایگزین شدن «فرس‏» به جاى آنان صورت گرفته است‏یا خیر؟
جواب: بر اهل دانش و علم، پوشیده نیست که مسلمانان امروز، اعم از عرب و غیر عرب از اسلام واقعى اعراض نموده و رویگردان شده‏اند. بدین‏ترتیب متاسفانه فعل شرط، در آیه شریفه « ان تتولوا; اگر رویگردان شوید» تحقق یافته و تنها جواب شرط، یعنى جایگزین شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است، در این زمینه هم با دقتى منصفانه مى‏توان گفت که وعده الهى، در آستانه تحقق است.
بلکه، روایت‏بعدى که در تفسیر «نورالثقلین‏» آمده است دلالت دارد که این جایگزینى، در زمان بنى‏امیه حاصل شده است، چون زمانى که عربها متوجه مراکز و مناصب و مال‏اندوزى شدند، فرس (ایرانیان) به کسب علوم اسلامى روى آورده و از آنان سبقت گرفتند. از امام صادق، علیه‏السلام، منقول است که فرمود:
«قد والله ابدل خیرا منهم، الموالى‏».
سوگند به خدا که بهتر از آنها را جایگزین فرمود، یعنى عجم را.
گرچه تعبیر به «موالى‏» در آن روز شامل غیر فرس (ایرانیان) یعنى ترکان و رومیها که اسلام آورده بودند نیز مى‏شده است، اما آنچه مسلم است «فرس‏» به عنوان مرکز ثقل، اکثریت آنان را تشکیل مى‏داده‏اند. بویژه با توجه به شناخت امام صادق، علیه‏السلام، نسبت‏به تفسیرى که پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، از آیه شریفه درباره «فرس‏» فرموده است.
2. در تفسیر گفته خداى سبحان:
«هو الذى بعث فى‏الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین× و اخرین منهم لما یلحقوا بهم و هوالعزیز الحکیم‏». (4)
اوست‏آنکه برانگیخت‏در بین درس نخوانده‏ها رسولى را از خودشان که آیات خدا را بر آنان مى‏خواند و آنان را پاک مى‏سازد و کتاب و حکمتشان مى‏آموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشکارى بودند و افراد دیگرى از ایشان که به آنان نپیوسته‏اند و اوست‏خداى عزیز و حکیم.
مسلم، در صحیح خود از ابوهریره روایت کرده که گفت: «ما حضور پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، بودیم که سوره مبارکه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسید به آیه «و آخرین منهم لما یلحقوابهم‏» مردى از او سؤال کرد، یا رسول‏الله! اینان چه کسانى هستند که هنوز به ما نپیوسته‏اند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهریره گفت: سلمان فارسى نیز در بین ما بود پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، دست مبارکشان را بر سر سلمان نهاد و فرمود: به خدایى که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به کهکشانها داشته باشد مردانى از اینها (طرفداران سلمان) به آن دست‏خواهند یافت‏».
در تفسیر على بن ابراهیم، ذیل آیه «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم‏» آمده است که: «و افراد دیگرى که به آنها نپیوسته‏اند» یعنى کسانى که بعد از آنان اسلام آورده‏اند. و صاحب «مجمع‏البیان‏» آورده است: آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قیامت، سپس گفته است که آنان عجمها و کسانى که به لغت عربى حرف نمى‏زنند مى‏باشند چون پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، به سوى هرکسى که وى را مشاهده کرده و کسانى که بعدا مى‏آیند، اعم از عرب و عجم برانگیخته و مبعوث شده است‏به نقل از سعید بن جبیر و نیز امام باقر، علیه‏السلام.
مطلق بودن کلمه «و آخرین منهم‏» اقتضا دارد که شامل همه طبقات و نسبهاى بعدى از زمان پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، از عرب و غیرعرب شود، اما با مقایسه کلمه «امیین‏» و «آخرین‏» بهتر است که بگوییم مراد از «امیین‏» اعراب و از «آخرین‏» افرادى از غیرعرب که اسلام مى‏آورند مى‏باشد، چنانکه بعضى روایات اهل‏بیت، علیهم‏السلام، گویاى این مطلب است و صاحب «کشاف‏» نیز همین مبنا را پذیرفته است.
بنابراین، پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، که آیه شریف را به «فرس‏» تفسیر نموده است، در حقیقت منطبق بر مصداق مهمى براى کلمه «آخرین‏» و یا مهم‏ترین مصداق، از بین مصادیق آن مى‏باشد، گرچه صرف تطبیق، باعث فضل و برترى بیشتر نمى‏گردد، اما چون پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، آنان را ستوده به اینکه آنان به ایمان و علم و یا اسلام هر چند دور و مشکل باشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، در تفسیر هر دو آیه عمدا، عین گفته خود را تکرار مى‏کنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى، دلیل روشنى بر این مدعى است.

پی نوشت :
1. سوره محمد(47)، آیه 38.

2. الزمخشرى، جارالله محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 331.

3. الطباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج‏18، ص 250.

4. سوره جمعه(62)، آیات 2 -3.




تاریخ : جمعه 86/11/26 | 11:52 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر

دانلود مداحی روز اربعین توسط مداح باصفا،آقای نیما شکوهی

ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 86/11/26 | 10:43 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر
خاتمیّت پیامبر اسلام (ص) :

اسلام کاملترین و آخرین دین الهی و پیامبر آن آخرین رسول الهی است و بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری نخواهد آمد. همه مسلمانان بر این عقیده اجماع و اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانی منکر این عقیده نبوده است. علاوه بر اتفاق نظر مسلمانان، قرآن و احادیث قطعی اصل خاتمیّت پیامبر اسلام را اثبات می‏کند.

قرآن می‏فرماید: ما کان محمد ابااحد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبییّن و کان اللّه بکل شیء علیماً (1)محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیزی داناست.
خاتم (به فتح تا، یا به کسر تا) دلالت بر این می‏کند که با نبوت مهر خورده و این مهر شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگری با شریعتی جدید نخواهد آمد. چنان که موارد استعمال واژه‏های هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نیز به همین معناست یعنی مهر کردن و به آخر رسیدن یا پایان یافتن است و به عبارت دیگر: خاتم به معنای چیزی است که به وسیله آن پایان داده می‏شود و چون خاتم به معنای پایان دادن است پیامبر اسلام، پایان بخش نبوت است و خاتم الانبیاء بودن پیامبر به معنای خاتم المرسلین بودن هست زیرا مرحله رسالت مرحله‏ای فراتر از نبوت است که با ختم نبوت رسالت نیز خاتمه می‏یابد. روایات فراوانی نیز از پیامبر و ائمه وارد شده که بر همین معنا پافشاری می‏کنند و این که برخی خاتم را به معنای انگشتر و چیزی که مایه زینت به حساب آورده‏اند به خاطر همین است که نقش مهره را بر روی انگشتر هایشان می‏کندند و بوسیله آن نامه‏ها را مهر می‏کردند که این مهر کردن حکایت از پایان نامه داشت. از این رو با دقت در روایات ذیل می‏توان پرده از ابهام این واژه برداشت.
1ـ انس می‏گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم، می‏فرمود:انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الاولیاء. و قال امیر المؤمنین(ع) : ختم محمد(ص) الف نبی و انی ختمت الف وصی...»(2) من پایان دهنده پیامبران و تو یا علی پایان بخش اولیاء هستی و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: محمد پایان بخش هزار پیامبر و من هزار وصی را پایان بخشیدم.
2ـ پیامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً»(3)؛ من از نظر آفرینش اولین و از حیث بعثت آخرین پیامبرم.
3ـ پیامبر(ص) فرمود: «مثل من در بین پیامبران، مانند مردی است که خانه‏ای را بنا کرده و آراسته است، مردم برگرد آن بگردند و بگویند: بنایی زیباتر از این نیست جز این که یک خشت آن خالی است «فانا موضع اللبنة، ختم بی الانبیاء»،(4) و من پرکننده جای آن خشت خالی هستم از این رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.
4ـ امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارک و تعالی محمّداً الی الجنّ و الانس عامّة و کان خاتم الانبیاء و کان من بعده اثنی عشر الاوصیاء».(5)
5 ـ حقتعالی در خطاب به حضرت زکریّا فرمود: «یا زکریّا قد فعلت ذلک بمحمّدٍ ولا نبوّة بعده و هو خاتم الانبیاء» پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) ختم پیامبران و پیامبری بعد از او نیست.
6ـ حضرت موسی بن عمران (ع) نیز همچون سایر پیامبران این حقیقت را بر زبان آورده است که پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) خاتم پیامبران است «قال رسول الله: و فیما عهد الینا موسی بن عمران (علیه السلام) انّه اذا کان آخر الزّمان یخرج نبیّ یقال له «احمد»(ص) خاتم الانبیاء لا نبیّ بعده، یخرج من صلبه ائمّة ابرار عدد الأسباط»(6) بعد از او پیغمبری نیست و از صلب او دوازده پیشوا به تعداد اسباط بنی اسرائیل خارج می‏شوند.
7ـ پیامبر (ص) همچنان فرمود جبرئیل هنگام ظهر بر من نازل شد و گفت: یا محمّد(ص) خداوند تو را سیّد پیامبران و علیّ را سیّد اوصیاء قرار داد...«محمّد سیّد النبیّین و خاتم المرسلین و جعل فیه النبوة...»(7) محمّد سیّد پیامبران و خاتم رسول است و در او نبوّت را قرار داد.
8 ـ امیرالمؤمنین به کرات در جای جای نهج البلاغه به خاتمیّت حضرت محمّد (ص) تصریح کرده و به طور شفّاف خاطرنشان ساخته است که محمّد (ص) پایان بخش پیامبران است، مانند:
الف)(رسول اللهّ) فقفّی به الرسل و ختم به الوحی.(8)
ب) (رسول اللّه) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق».(9)
ج) «امین وحیه و خاتم رسله».(10)
9ـ حضرت مسیح (علیه السلام) ـ بنا به نقل انجیل یوحنّا ـ فرمود: «انّی سائل ربّی ان یبعث الیکم «فارقلیط» آخر یکون معکم الی الابد و هو یعلّمکم کلّ شی‏ءٍ»(11) من از پروردگارم خواستم برای شما «فارقلیط» دیگری (یعنی حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرماید که تا ابد با شما باشد و هر چیز را به شما بیاموزد.
10ـ امام محمّد باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه «ما کان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النّبییّن» می‏فرماید: خاتم النّبییّن یعنی پیامبری بعد از حضرت محمّد(ص) نخواهد بود «یعنی لا نبیّ بعد محمّد».(12)
پرسش هایی درباره خاتمیت
از دیرباز پیرامون مسأله خاتمیت پرسش هایی مطرح بوده که امروزه نیز احیاناً در قالب‏های نوینی شکل گرفته و پاره‏ای اشکال‏های جدید نیز بر آن افزوده شده است، در آینده نیز دگر باره در همین شکل و یا در قالب‏های مدرن‏تری به بازار عرضه خواهد شد.
از این رهگذر ما در این نوشته به بعضی از آن‏ها اشاره کرده و به پاسخ گویی خواهیم پرداخت:
الف) آیا با توجّه به سیر تکاملی بشر، چگونه انسان می‏تواند از رهبری آسمانی محروم باشد؟
ب) آیا قوانین عصر نبوّت می‏توانند در این روزگار جوابگو باشند؟
ج) آیا با قطع شدن وحی و نبوّت. باید انسان از ارتباط با جهان غیب محروم بماند؟
د) حجّیت و ولایت دینی از آن پیامبر(ص) است و بابسته شدن دفتر نبوّت به مهر خاتمیّت شخصیّت هیچ کس پشتوانه سخن او نیست، بدین معنا که خطاب پیامبران نوعاً آمرانه، از موضع بالا و غالباً بدون استدلال است، به قرآن و دیگر کتب آسمانی به ندرت استدلال‏هایی ، مانند: «لو کان فیهما الهة الاّ اللّه لفسدتا»؛(13)یافت می‏شود از این رو شیوه سخن پیامبران این است که «ما علی الرّسول الاّ البلاغ»(14) کاری جز تبلیغ و ابلاغ پیام الهی بر عهده پیامبر نیست حتّی «قل هاتوا برهانکم»(15) هم که می‏گویند معطّل برهان آوردن مخالفان نمی‏شوند، پیشاپیش برهانشان را باطل می‏دانند «حجّتهم داحضةٌ عند ربّهم»(16) این نکته ما را به عنصر مقوّم شخصیت حقوقی پیامبر نزدیک می‏کند، این عنصر ولایت است.
ولایت به معنای این است که شخصیّت فرد سخنگو، حجّت سخن و فرمان او باشد، و این همان چیزی است که با خاتمیّت مطلقاً ختم شده است. بنابر این وقتی در کلام، دلیل می‏آید، رابطه کلام با شخص و شخصیت گوینده قطع می‏شود، از آن پس ما می‏مانیم و دلیلی که برای سخن آمده است، اگر دلیل قانع کننده باشد مدّعا را می‏پذیریم و اگر نباشد نمی‏پذیریم، دیگر مهم نیست که استدلال کننده علی (علیه السلام) باشد یا دیگری، از این پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب کرامت آن.

پاسخ سؤال‏ها

با تبیین چند مطلب پاسخ سؤال‏های یاد شده روشن می‏گردد:
1ـ برهان در قرآن
قرآن مجید افزون بر این که خود را به عنوان برهان و نور معرفی کرده استدلال‏های فراوانی در جای جای آن به کار گرفته است. و اگر قرآن از دیگران برهان می‏طلبد «قل هاتوا برهانکم» بدان خاطر است که هم خود برهان است و هم برهان اقامه می‏کند از این رو می‏گوید: «یا ایّها النّاس قد جائکم برهانٌ من ربّکم وانزلنا الیکم نوراً مبیناً»(17) ای مردم در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهان آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده‏ایم.
بنابه نوشته جناب علاّمه طباطبایی، شما اگر کتاب الهی را کاوش کامل کنید و در آیاتش دقّت نمایید خواهید دید شاید بیش از سیصد آیه مردم را به تفکّر، تذکّر و تعقّل دعوت نموده، و یا به پیامبر (ص) استدلالی را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی می‏آموزد، و یا استدلال هایی را از پیمبران و اولیاء خود چون نوح، ابراهیم، موسی، لقمان، مؤمن آل فرعون و... نقل می‏کند.
خداوند در قرآن خود و حتّی در یک آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن و یا به چیزی که از جانب او است ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه به پیمایند، حتّی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاک‏های آن‏ها نمی‏رسد و نیز بر چیزهایی که در مجرای نیازها قرار دارند استدلال کرده و علّت آورده است.(18) پیامبر و پیشوایان دین (علیهم السلام) نیز سخنانشان آکنده از استدلال است، نمونه بارز آن کتاب ارجمند احتجاجات طبرسی است.
بر این اساس قرآن و سخن پیامبران استدلالی‏ترین سخن و شیواترین بیان در پیشبرد اهداف شکوهمند دین و شریعت‏اند، غایة‏الامر براهین قرآنی از نوع اصطلاح فلسفه و کلام نیست، قرآن به زبان وحی و به زبان فطرت سخن می‏گوید، گاهی همچون برهان صدیقین از واجب پی به صنع می‏برد و گاهی از منظم بودن و نافع بودن پی به حکمت خدای حکیم، زمانی از کثرت به وحدت و گاهی از وحدت به کثرت می‏گراید، به آیات اوّل سوره رعد بنگرید چگونه پس از یاد خدا، نعمت‏های فراوان و کثیر او را یاد آور شده است «الله الّذی رفع السّموات بغیر عمدٍ ترونها»(19)؛ خدا همان کسی است که آسمان‏ها را بدون ستون‏هایی که آن‏ها را به بینید برافراشت، آن گاه بر عرش استیلا یافت، و خورشید و ماه را رام گردانید، هر کدام برای مدّتی معیّن به سیر خود ادامه می‏دهند. اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن کوهها، و رودها نهاد، و از هرگونه میوه‏ای در آن جفت جفت قرار داد، روز را به شب می‏پوشاند، قطعاً در این امور برای مردمی که تفکّر می‏کنند نشانه‏هایی وجود دارد، و در زمین قطعاتی است کنار هم، و باغهایی از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه که با یک آب سیراب می‏گردند، و با این همه برخی از آن‏ها را در میوه ـ از حیث مزه و نوع و کیفیت ـ بر برخی دیگر برتری می‏دهیم بی‏گمان در این امر نیز برای مردمی که تعقل می‏کنند دلایل روشنی است.
امّا اگر قرآن در جایی می‏فرماید: «حجّتهم داحضة» دلیلشان شکسته و باطل و مخدوش است، نخست دلیل آنان را ذکر کرده و سپس می‏فرماید باطل است، زیرا بت پرستان، بت پرستی خود را توجیه می‏کردند که اگر خدا می‏خواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمی‏آوردیم و چیزی را خود سرانه تحریم نمی‏کردیم.(20) قرآن نیز می‏فرماید این گونه استدلال و احتجاج‏ها باطل است «حجّتهم داحضة» زیرا این گونه احتجاج خلط بین اراده تکوینی و تشریعی است، خداوند تکویناً قادر است جلوی آنان را بگیرد ولی تشریعاً آزادند و هر کاری می‏توانند انجام دهند.
اصل نبوّت را می‏توان هم از دلیل‏های برون دینی و هم از دلیل‏های درون دینی اثبات کرد، لیکن در انقطاع وحی ما دلیلی عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل هیچ مانعی بر آمدن پیامبر دیگری نمی‏بیند، جز این که دلیل‏های درون دینی ما را متقاعد به پذیرفتن خاتمیّت می‏کند،چنان که بحث آن گذشت، لیکن شهود، عرفان و قلب می‏تواند انقطاع نبوت را مشاهده کند. و این راه اختصاصی به پیامبر ندارد بلکه اعم از پیامبر و امام معصوم است، نمونه آن مشاهده وحی توسط علی (علیه السلام) و تصدیق پیامبر (ص) او راست که یا علی من آنچه می‏شنوم تو هم می‏شنوی «انّک تسمع ما اسمع» بنابراین انقطاع نبوّت را عقل بشری بدان دست نمی‏یازد، بلکه از دانشی است که اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود حتّی خود وی هم بر آن آگاه نبود چنان که قرآن فرمود: «وعلّمک مالم تکن تعلم»(21) بنابراین اگر پیامبر(ص) ادعا نکرده بود هیچ کس را بر این راز امکان دستیابی نبود.
گفتنی است انقطاع وحی بدان معنی نیست که آنچه دین آورد تا این زمان صحیح و درست و مستحکم بود و پس از قطع وحی نسخ، فسخ، باطل، سراب و یا به ضد تبدیل می‏شود، نه زوالی از پیش خود می‏گیرد و نه بواسطه شی‏ء دیگر از بین می‏رود و به فرموده قرآن «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه»(22) از پیش رو و از پشت سر باطل به سویش نمی‏آید. همه دست آوردهای آن تا آستانه قیامت پایدار خواهند بود، گر چه نبوّت از جنبه خبرگزاری قطع شود، و گرچه شریعت ومنهاجی جدید نمی‏آید، بنابر این اگر شریعت نبوی رخت بر بندد باید اندیشه بشری جایگزین آن شود که سر از «أنا ربّکم الاعلی» و مانند آن بیرون می‏آورد.

باری خاتمیّت را از چند راه می‏توان توجیه کرد:
الف) از راه علل فاعلی، وقتی قرآن می‏فرماید: «و إنّ الی ربّک المنتهی» (23) پایان کار به سوی پروردگار تو است، بدین معنا است که شخص پیامبر تحت تربیت و ربوبیّت حقتعالی به آخرین درجات کمال بار یافته و به منتها درجه رسیدن او از آیه (فکان قاب قوسین او أدنی) نیز فهمیده می‏شود، و در قوس نزول هم نخستین صادر است، بنابر این «إنّا لله و إنّا الیه راجعون» بر قلب پیامبر نازل گشته و مصداق بارز آیه است، پس بالاتر از آن مقامی فرض ندارد و همتایی بر او فرض ندارد، در نتیجه دلیلی بر آمدن پیامبر بعد و سخن جدید نیست.

ب) از راه علل قابلی، فرض این است که بهترین میوه جهان طبیعت به عنوان پیامبر خاتم عرضه گشته، و ابر و باد و مه و خورشید و فلک افتخار دارند که بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پروریده و جهان بشریت را از چنین نعمتی بهره‏مند ساخته‏اند.

ج) از راه علل غایی هم نیاز بشر تأمین شده زیرا اراده حق کشف گردیده است این اراده از طریق وحی، قرآن، سنّت، یعنی توسّط خبر واحد، متواتر، اجماع، شهرت و عقل کشف شده و دیگر نیازی به شریعت جدید و اعزام رسل وانزال کتب نیست.

بر این اساس مردم به حال خود رها نشده‏اند، ربوبیّت حقتعالی همچنان ادامه دارد، ابزار و آلات استنباط و استخراج قوانین تازه فراهم آمده است.
بدیهی است عقل از منابع دین است نه چیزی در برابر دین، پس دلیل را به دینی و عقلی تقسیم کردن یک اشتباه بزرگ است، عقل از ابزار و کواشف دین و اراده خدا است، عقل است که می‏تواند بفهمد نقل و وحی چه گفته‏اند، توسّط عقل است که آیات ارزیابی می‏شوند ، و روایات را درهم آمیخته و از آمیزه آنها استنباطات و استخراجات صورت می‏پذیرند، عقل به عنوان چراغ‏پر فروغ و قوی در خدمت دین است، از این رو شریعت اسلام پایدار و ماندگار است آن‏سان که دین پا بر جا است خاستگاه این پایداری و پویایی، تداوم ربوبیّت حقتعالی است که هر لحظه بشر را تدبیر کرده و از بوستان و باغ او بری می‏رسد، و تازه‏تر از تازه‏تری می‏رسد.
3ـ ولایت پشتوانه نبوّت و امامت
نبوّت دارای پشتوانه‏ای به نام ولایت است، ولایت یک مقام باطنی است که از طریق بندگی و پیمودن راه قرب نوافل و فرایض، به این مقام والا می‏توان دست یافت، چنین گوهر گرانبهایی پشتوانه نبوّت است، و هر کس دیگر هم می‏تواند ولی باشد یعنی نبوّت را نداشته به ولایت برسد خواه مرد باشد یا زن، همچون صدیقه کبری فاطمه زهراء(علیها السلام).
با قطع گردیدن نبوّت، مقام ولایت قطع نمی‏شود، بلکه در پیشوایان دین به خصوص، و در دیگر اولیاء نیز هست، پیشوایان چون دارای امامت و ولایت اند پس از قطع وحی و ترسیم خطوط دین توسط پیامبر، همچنان به پاسداری، تفسیر و شکوفایی آن آموزگاری می‏کنند، حقایق دین،اصول اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، فقهی، پزشکی، نظامی و... را شکوفا می‏سازند.
پس این توهّم که با رحلت پیامبر، بشر از ولایت تشریعی آزاد شد، سخن سنجیده‏ای نیست، بلکه جانشینان پیامبران و به ویژه جانشینی پیامبر اسلام (ص) همان کار پیامبری را ادامه می‏دهند، پیامبر نیستند ولی از ناحیه ولایت کار پیامبرانه می‏کنند، آیه‏ای که می‏فرماید: «إنّما ولیّکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون»؛(24) ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‏اند، همان کسانی که نماز برپا می‏دارند و در حال رکوع زکات می‏دهند یعنی ولایتی که در الوهیت و نبوّت مطرح است در وجود شخص امام معصوم نیز وجود دارد، این ولایت فوق ولایت معنوی، قرب نوافل و فرایض است، این همان ولایت تشریعی است که قطع نمی‏شود، از این رو پیامبر در غدیر خم بر همین معنا انگشت گذاشت و فرمود: «ألست أولی بکم من انفسکم» آیا من به شما از خود شما نزدیکتر نیستم، همه گفتند: چرا، آن گاه فرمود «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» بنابر این قضا، حکم، داوری‏ها تفسیرها از آیات و آنچه یک جامعه زنده و پویا بدان نیازمند تحت سرپرستی و ولایت علی (علیه السلام) است، سخن او سخن پیامبر و خداست، اگر جایی نیاز به استدلال باشد، استدلال می‏آورد، اگر نداشته باشد نمی‏آورد، هرچه را حلال دانست حلال و هرچه را حرام شمرد حرام است و اگر شرایط محیط با او همراه شد خلافت ظاهری را هم در دست می‏گیرد، چنان که فرمود: «لولا حضور الحاضر»؛(25) و از کیان دین و مملکت حفاظت کامل به عمل می‏آورد و مسئولیت اجرایی و اداره جامعه را بر عهده می‏گیرد، در این صورت هر حکم و فرمانی صادر کند بر مردم واجب است بپذیرند چونان فرمان خدا و رسول «ماکان لمؤمن ولا مؤمنةٍ اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم، و من یعص الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبیناً»(26)؛ هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد، و هر کس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهی آشکاری گردیده است. بنابراین این کسی که می‏گوید «سلونی قبل ان تفقدونی» از من پرسش کنید پیش از این که مرا نیابید، من به راههای آسمان آشناتر تا راههای زمین هستم، با همان ولایت بضمیمه آیه «النّبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»(27)؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر و نزدیکتر است، دارای همان ولایت تشریعی نبوی است و بعد از او سایر پیشوایان تا برسد به حضرت حجّة بن الحسن المهدی (علیه السلام) که دین را از هر جهت شکوفا می‏سازد و فرمانش واجب الاطاعة می‏باشد. امّا اگر شرایط فراهم نیاید، دست ولیّ دین بسته شود و حکم او مطاع نباشد به همان اندازه از وظیفه حفاظت و پاسداریش کاسته می‏شود، بر خلاف پیامبر که حتّی اگر هیچ کس همراه او نباشد نیز موظّف به ابلاغ و انذار است، «ما علی الرسول الاّ البلاغ» گرچه او را خلیل وار به آتش سپارند، او باید به جهاد در آویزد گرچه یکّه و تنها باشد. «فقاتل فی سبیل الله لا تکلّف الاّ نفسک و حرّض المؤمنین عسی الله أن یکفّ بأس الّذین کفروا والله اشدّ بأساً و اشدّ تنکیلاً»(28)؛ ای پیامبر در راه خدا پیکار کن که جز عهده دار شخص خود نیستی ولی مؤمنان را به مبارزه برانگیز، باشد که خدا آسیب کسانی که کفر ورزیده‏اند باز دارد و خداست که قدرتش بیشتر و کیفرش سخت‏تر است.
4ـ پویایی و تکامل
رشته حیات جوامع بشری تا وقتی امتداد داشته باشد به وحی و دست آوردهای وحیانی نیازمند است، انسان سرنوشت خود را به جهان طبیعت، زمان، گذشته و آینده پیوند ناگسستنی زده و هر روز گامی به جلو و نگاهی به آینده دارد، و هر روز می‏کوشد به سخنی تازه، و رازی ناگشوده دست یازد، پس در عقاید، اخلاقیات، احکام و بهره‏گیری از طبیعت و دست آوردهای آن به دانش نامتناهی نیاز دارد، خداوند به وسیله پیامبر (ص) خطوط کلّی را از خارج تأمین کرده و نیز در درون بشر یک نیروی فوق العاده و شگفت به نام خرد قرار داده است، عقل شریعتی است در نهان انسان و وحی شریعتی است در برون، وقتی عقل و نقل به عنوان دو بال از ابزار دین‏شناسی قرار گیرند می‏توانند زوایای احکام، اخلاق،عقاید، و سایر نیازمندی‏های بشر را در هر منطقه و هر زمان تأمین کنند، گرچه تا قیامت (به فرض) حجّتی ظهور نکند و از پس پرده غیبت بیرون نیاید، عقل مصون از مغالطه(به برکت وحی) هر روز شکوفاتر می‏شود و اسباب «لیثیراوالهم دفائن العقول»(29) پیداتر و به مبادی تصوّری و تصدیقی تازه‏تری دست می‏یابد،در نتیجه فقه، اصول، کلام، عرفان و فلسفه بارزتر و کاملتر می‏گردند، در تاریخ و سنّت جهان بینی و ریاضی سخنان تازه‏و تازه‏ای پیدا می‏شود.
روش‏ها هم روشمندتر، متدها شکوفاتر، شکل‏ها زیباتر و متقن‏تر می‏گردند،چه بسا اصل یا اصولی بر فقه و قاعده یا قواعدی بر آن بیفزایند و پیام‏های تازه‏تری استخراج کنند، با تأمّل در آیات قرآن و روایات (به عنوان دو منبع غیر متناهی) ممکن است مطالب جدیدی استنباط شود، فقه و اصول، فلسفه و کلام و تفسیر هزار سال پیش برای امروز ابتدایی شمرده شده، و قطعاً در هزار سال آینده بسی شکوفاتر می‏گردند. اندیشه‏های جدید به عرصه علم و فرهنگ راه می‏یابند و روش زنده‏تری اختراع می‏گردد، این‏ها همه باید در چشم انداز عقل و نقل معتبر قرار داشته باشند نه در چنبره «قیاس و استحسان» که برخاسته از اندیشه «حسبنا کتاب الله» است.
از سوی دیگر براهین نقلی که از قرآن و سنّت به دست می‏آیند، همچنین تقریر و فعل معصومان موجب تکامل دین هستند، عقل نیز در کنار این‏ها قرار دارد نه در برابرشان، بسیاری از مسایل اصول فقه از عقل تنها و یا عقل و نقل برگرفته می‏شوند، هرچه واجب و یا حرام باشد مقدّمه آن نیز به حکم عقل واجب و یا حرام است، عقل در حوزه مدیریت و اجرائیات نیز نقش کلیدی دارد، در وضع مقررات و اداره کشور که مثلاً اقتصادش برپایه‏های کشاورزی باشد یا دام پروری، یا صنعت و معدن و یا نفت؟ و اگر بر اساس کشاورزی تنظیم شود بررسی خاک، آب، سدّ، کوه و قوانین لازم، کانال کشی همه توسط حکم عقل صورت می‏پذیرد که یا واجب است و یا مقدّمه واجب و....
متد و روش عقل و قواعد عقلی، هم ما را به محتوا فرا می‏خواند هم به شکل، هم به فقه آشنا می‏گرداند هم به قواعد و اصول آن. بنابر این در جمیع علوم و روش‏ها عقل در کنار نقل و به عنوان چراغ فروزانی است که دانش‏های گوناگون اعم از دینی و غیر دینی را در خدمت دین می‏داند، عقل جنبه پویندگی و بالندگی دارد که اگر نبوّت ختم شد کنار ولایت، روایت وحی و قرآن باشد. فقه، اصول و فلسفه و عرفان را جلو ببرد، روش جدید القاء کند، به ارزیابی مجدّد اندیشه گذشتگان بپردازد و از آن‏ها ره توشه تازه برگیرد، از اندوخته‏های پیشینیان تجربه بیاموزد و تئوری جدید ارائه کند، به اختراع و کشف جدید بپردازد، بر متون فقه، اصول، حکمت، کلام و عرفان و ریاضیات بیفزاید، زواید آنها را پالایش دهد و غذای جدید جهت فربهی خردها عرضه کند.
بنابر این روش اجتهاد در همه علوم حاکم است و دست‏افزار و پاچیله آن عقل است و عقل به عنوان «حجّة الله» در درون انسان همراه قرآن و عترت و ولایت است. این بدان معنا نیست که یک رساله عملیه به جمیع نیازهای بشر تا روز قیامت پاسخ مثبت می‏دهد، بلکه دانشمندان جدید می‏آیند و کار جدید می‏کنند.
لازم به تکرار است که شهود و عرفان با توجّه به موازین آنها ـ کشف و شهود موافق با شهود معصوم ـ نیز حجّت است، این مجموعه فعالانه در تلاش و کوشش‏اند تا پاسخ صحیح و مثبت به نیازهای فکری و عملی جامعه داده، وانسان را از سرگشتگی نجات بخشند، بنابر این با ختم نبوّت هیچ نقص و کمبودی بر جامعه وارد نخواهد آمد و دین باوران حتّی روشمندتر از عصر حضور پیامبر می‏توانند به زندگی دینی خود ادامه دهند.
در نتیجه، سئوال‏های یاد شده پاسخ معقولی خواهند یافت: یعنی در صورت عمل به دستاوردهای وحیانی از یک رهبر آسمانی هم سعادت بشر تأمین می‏گردد و هم قوانین تازه‏ای استنباط و استخراج می‏شوند، و هم ارتباط انسان با جهان غیب در سایه ولایت، کشف و شهود تام تأمین است، و هم ولایت تشریعی قطع نیست ـ گرچه ولایت «انبائی» و پیامبری قطع شده باشد ـ و با بسته شدن دفتر نبوّت هرگز ولایت قطع و برچیده نیست، از این رو کارشناسان دین، تا قیام قیامت انشاء الله مردم را رهبری صحیح خواهند کرد.

آیة اللّه جوادی آملی
حجة الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور

پاورقیها:

10ـ همان، خ 173.
1ـ احزاب، آیه 40.
18ـ المیزان ذیل مائده، ص 19 ـ 15.
16ـ شوری، آیه 16.
11ـ بحار، ج 15، ص 211.
17ـ نساء، آیه 174.
12ـ همان، ج 22، ص 218.
19ـ رعد، آیات 4 ـ 1.
15ـ انبیاء، آیه 24.
14ـ مائده، آیه 99.
13ـ انبیاء، آیه 22.
22ـ فصّلت، آیه 42.
27ـ احزاب، آیه 6.
26ـ احزاب، آیه 36.
21ـ نساء، آیه 113.
20ـ انعام، آیه 148.
29ـ نهج البلاغه، خ 1.
2ـ نورالثقلین، ج 4، ص 284.
28ـ نساء، آیه 84.
23ـ نجم، آیه 42.
25ـ نهج البلاغه، خ 3.
24ـ مائده، آیه 55.
3ـ همان.
4ـ همان، ص 285.
5ـ بحار، ج 11، ص52.
6ـ بحار، ج 36، ص 284.
7ـ همان، ج 35، ص 27.
8ـ نهج البلاغه، معجم المفهرس، خ 133.
9ـ همان، خ 72.




تاریخ : جمعه 86/11/26 | 10:36 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر

 

زندگینامه شهید مرتضی یاغچی :

شهید مرتضی یاغچیان درتیرماه سال ???? به دنیا آمد‌. در کودکی علاوه بر تحصیل به مجالس‌عزاداری و قرآن نیز می‌رفت‌. دوران ابتدایی را در مدرسه "ناصرخسرو" تبریز گذراند دوران راهنمایی در مدرسه نجات سپری شد‌. در سال ???? موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته مدلسازی از هنرستان صنعتی تبریز شد‌. برای طی دوره سربازی به حوزه نظام وظیفه معرفی شد‌.
زمانی که امام‌(ره‌) فرمان فرار سربازان از پادگانها را دادند‌. ایشان نیز مانند مردم انقلابی ایران در تظاهرات و تجمعات ضد طاغوتی شرکت کرد‌. بعد از پیروزی انقلاب‌، به عضویت سپاه درآمد‌. و تصدی تسلیحات سپاه تبریز که اهمیت زیادی در آن ایام داشت با او بود‌. از مسئولیت وی یادها و خاطرات بسیاری درذهن تمامی مسئولین سپاه آن زمان مانده است‌. همچنین مردم خاطرات زیادی از مبارزات او در "غائله حزب خلق مسلمان‌" تبریز و آشوب گروههای دیگر دارند‌. وی در تسخیر مقر فرماندهی این حزب که در میدان منجم تبریز واقع بود رشادتهای بسیاری از خود نشان داد‌. در تیرماه سال ?? وی به همراه برادر احمد پنجه شکار امور اجرایی مربوط به ستاد عملیاتی سپاه را به عهده گرفت‌. وی تحت عنوان مسئول تجهیزات تبریز و معاون اطلاعات عملیات انجام وظیفه نمود و پس از طی این دوره‌ها به شیراز اعزام شد تا یک دوره هوابرد را در آنجا بگذراند و پس از آن جزء اولین نیروهای سپاه به جبهه اعزام شد‌.
در این مدت وی بارها مجروح و هر بار قبل از بهبودی کامل باز به جبهه می‌رفت‌. مدتی بعد به دستور حضرت آیت‌الله مدنی به سمت مسئول عملیات سپاه مراغه منصوب شد‌. در عملیات بیت‌المقدس با سمت مسئول محور تیپ حضور داشت و در عملیات رمضان معاون تیپ عاشورا شد‌. زمانی که تیپ عاشورا به لشکر عاشورا تبدیل شد مرتضی به سمت معاون دوم لشکر منصوب گردید‌. پس از شرکت در عملیاتهای والفجر مقدماتی‌، والفجر ?، والفجر? با همان سمت و با تلاش بیشتر نوبت به شرکت درعملیات خیبر رسید‌. آنان با جانفشانی از پل حمید و جزایر مجنون دفاع کردند‌. شهید یاغچیان در حین عملیات به شهادت رسید‌.

خاطراتی از شهید همت :

خاطره ? :
هر وقت با او از ازدواج صحبت می‌کردیم لبخند می‌زد و می‌گفت‌: "من همسری می‌خواهم که تا پشت کوههای لبنان با من باشد چون بعد از جنگ تازه نوبت آزادسازی قدس است‌." فکر می‌کردیم شوخی می‌کند اما آینده ثابت کرد که او واقعا چنین می‌خواست‌. در دیماه سال هزار و سیصد و شصت ابراهیم ازدواج کرد‌. همسر او شیرزنی بود از تبار زینبیان‌. زندگی ساده و پر مشقت آنان تنها دو سال و دو ماه به طول انجامید از زبان این بانوی استوار شنیدم که می‌گفت‌:
عشق در دانه است و من غواص و دریا میکده سر فرو بردم در اینجا تا کجا سر بر کنم
عاشقان را گر در آتش می‌پسندد لطف دوست تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
بعد از جاری شدن خطبه عقد به مزار شهدای شهر رفتیم و زیارتی کردیم و بعد راهی سفر شدیم‌. مدتی در پاوه زندگی کردیم و بعد هم بدلیل احساس نیاز به نیروهای رزمنده به جبهه‌های جنوب رفتیم من در دزفول ساکن شدم‌. پس از مدت زیادی گشتن اطاقی برای سکونت پیدا کردیم که محل نگهداری مرغ و جوجه بود‌. تمیز کردن اطاق مدت زیادی طول کشید و بسیار سخت انجام شد‌. فرش و موکت نداشتیم کف اطاق را با دو پتوی سربازی پوشاندم و ملحفه سفیدی را دو لایه کردم و به پشت پنجره آویختم‌. به بازار رفتم و یک قوری با دو استکان و دو بشقاب و دو کاسه خریدم‌. تازه پس از گذشت یک ماه سر و سامان می‌گرفتیم اما مشکل عقربها حل نمی‌شد‌. حدود بیست و پنج عقرب در خانه کشتم‌. بدلیل مشغله زیاد حاج ابراهیم اغلب نیمه‌های شب به خانه می‌آمد و سپیده‌دم از خانه خارج می‌شد‌. شاید در این دو سال ما یک ?? ساعت بطور کامل در کنار هم نبودیم‌. این زندگی ساده که تمام داراییش در صندوق عقب یک ماشین جای می‌گرفت همین قدر کوتاه بود‌. 
 

خاطره ? :
سال ???? بود تاخت و تاز عناصر تجزیه‌طلب و ضد انقلابیون کردستان را ناامن کرده بود ابراهیم دیگر طاقت ماندن نداشت بار سفر بست و رهسپار پاوه شد‌. در بدو ورود از سوی شهید ناصر کاظمی مسوول روابط عمومی سپاه پاوه شده و در کنار شهیدانی چون چمران‌، کاظمی‌، بروجردی و قاضی به مبارزات خود ادامه می‌داد‌. خلوص و صمیمیت آنان به حدی بود که مردم کردستان آنها را از خود می‌دانستند و دوستی عمیقی در بین آنان ایجاد شده بود‌. ناصر کاظمی توفیق حضور یافت و به دیدن معبود شتافت‌. ابراهیم در پست فرماندهی عملیات‌ها به خدمت مشغول و پس از مدتی بدلیل لیاقت و کاردانی که از خود نشان داد به فرماندهی سپاه پاوه برگزیده شد‌. از سال هزار و سیصد و پنجاه و نه تا سال هزار و سیصد و شصت‌، بیست و پنج عملیات موفقیت‌آمیز جهت پاکسازی روستاهای کردستان از ضد انقلاب انجام شد که در طی این عملیاتها درگیری‌هایی نیز با دشمن بعثی بوقوع پیوست‌.

خاطره ? :
محمدابراهیم تحصیلات خود را در شهرضا و اصفهان تا فارغالتحصیلی از دانشسرای این شهر ادامه داد و در سال ???? به سربازی اعزام شد‌. فرمانده لشکر او را مسوول آشپزخانه کرد‌. ماه مبارک رمضان از راه رسید‌. ابراهیم به بچه‌ها خبر داد کسانیکه روزه می‌گیرند می‌توانند برای گرفتن سحری به آشپزخانه بیایند‌. سرلشکر ناجی فرمانده گردان از این موضوع مطلع شد و او را بازداشت کرد‌. پس از اتمام بازداشت ابراهیم باز هم به کار خود ادامه داد‌. خبر رسید که سرلشگر ناجی قرار است نیمه شب برای سرکشی به آشپزخانه بیاید‌. ابراهیم فکری کرد و به دوستان خود گفت باید کاری کنیم که تا آخر ماه رمضان نتواند مزاحمتی برای ما ایجاد کند‌. کف آشپز خانه را خوب شستند و یک حلب روغن روی آن خالی کردند‌. ساعتی بعد صدایی در آشپزخانه به گوش رسید، فرمانده چنان به زمین خورده بود که تا آخر ماه رمضان در بیمارستان بستری شد‌. استخوان شکسته او تا مدتها عذابش می‌داد.





تاریخ : جمعه 86/11/19 | 5:20 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر

متن سخنرانی مقام معظم رهبری در حمایت از ایت الله مصباح در سال 1378

حضرت آیت‏ا... خامنه‏اى رهبر معظم انقلاب اسلامى، در دیدار صدها تن از دانشجویانِ شرکت‏کننده در اردوى آموزشى - پرورشى سازمان بسیج دانشجویى، طى سخنانى بر اهمیت فکر، عمل و احساس نسل جوان براى هر جامعه تأکید کردند و به دلسوزان و هوشمندان دنیاى غرب در مورد فاجعه نابودى و اضمحلال نسل جوان این جوامع، هشدار دادند.
مقام معظم رهبرى در این دیدار، بر نقش تعیین‏کننده نسل جوان براى هر کشور تأکید کردند و فرمودند: دنیاى غرب با وجود آن که در اوج پیشرفت مادى، علمى، صنعتى و اقتصادى و بهره‏مندى از ثروتهاى گوناگون قرار دارد، نتوانسته است نسل جوان خود را به درستى اداره کند و امروز عناصر دلسوز در جوامع غربى احساس کرده‏اند که چه فاجعه‏اى براى آنها در حال وقوع است و بدون تردید آینده سختى را باید در انتظار باشند.
حضرت آیت‏ا... خامنه‏اى با بیان این که طوفانهاى اجتماعى و تاریخى به تدریج خود را نشان مى‏دهند، فرمودند: در جوامع غربى، بسیارى از جوانان دچار بلاهاى اجتماعى مانند اعتیاد، قتل، غارت و شهوترانیهاى بسیار زشت شده‏اند و بسیارى نیز دچار بى‏تفاوتى هستند و در مسایل جمعى، مانند انتخابات شرکت نمى‏کنند. همه اینها نشانه‏هاى زوال نسل جوان غرب است و به عنوان یک واقعیت روشن بر ادعاهاى نظریه پردازان صهیونیست و متفکران سیاسى آمریکایى که خود را صاحب اختیار سرنوشت جهان مى‏دانند، خط بطلان مى‏کشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامى، با بیان این که جوانان، عامل حرکت جمعى در هر جامعه‏اى هستند، افزودند: به برکت انقلاب، ایمان اسلامى و نیز به برکت وجود ارتباطات قلبى میان دلهاى پاک و نورانى با خدا و هر آنچه که رنگ خدایى دارد، ایران اسلامى از یک نسل جوان ممتاز برخوردار شده است.
مقام معظم رهبرى از سوق دادن نسل جوان به سمت فساد و بى‏تفاوتى در سالهاى قبل از انقلاب به عنوان یک خواست دیکته شده بیگانگان یاد کردند و فرمودند: بیگانگانى که مى‏خواستند سرنوشت این مملکت را به طور کامل در اختیار بگیرند، براى رسیدن به این هدف، در جهت خلاف تدین، عزم، خلوص، صفا و حرکت، جوانان را به کار گرفتند؛ اما فریاد امام به عنوان یک عامل فوق‏العاده و خارج از محاسبات قدرتهاى استعمارگر، تمامى نقشه‏هاى آنان را بى‏اثر و خنثى کرد.
حضرت آیت‏ا... خامنه‏اى در بیان ویژگیهاى ممتاز امام خمینى (ره) فرمودند: حسن بزرگ امام این بود که در مسایل مربوط به اسلام و مسلمین، خود را به عنوان یک شخص مطرح نکرد؛ امام در اسلام، حل شده بود و معارف الهى را از صمیم قلب قبول داشت و با تمام وجود حاکمیت خدا را بر زندگى شخصى خود پذیرفته بود.
رهبر معظم انقلاب اسلامى، آبدیده شدن نسل جوان و مؤمن کشور را در امتحان بزرگ جنگ تحمیلى خاطر نشان کردند و افزودند: انقلاب اسلامى، پدیده عظیمى است که حتى به تشکیل نظام جمهورى اسلامى در ایران محدود نمى‏شود. این انقلاب، تاریخ را تغییر داده و یک راه جدید در مقابل بشر و بویژه ملتهاى مسلمان به وجود آورده است.
انقلاب اسلامى، حادثه‏اى بى‏سابقه و پدیده‏اى عجیب است؛ بنا بر این سیاستمدارانِ مجرب و کارآزموده صهیونیست، با پى بردن به این حقیقت، مبارزه با این حرکت عظیم را از رهگذر برنامه‏ریزى بلند مدت آغاز کردند و هدف اصلى آنان این است که جوانانِ امروز، یعنى همه جمعیت فرداى کشور را از انقلاب، جدا کنند.
رهبر معظم انقلاب اسلامى از فقدان یک فکر، اندیشه راهنما و ایدئولوژى متکى به یک فکر و تلقى درست از عالم وجود به عنوان مهمترین خلاء دنیاى غرب یاد کردند و با بى‏تأثیرخواندن ایدئولوژیهاى دروغین تزریق شده به جوامع غربى فرمودند: یک دلیل عمده که موجب ترس دنیاى غرب از انقلاب اسلامى شده است، از این حقیقت ناشى مى‏شود که انقلاب اسلامى یک تفکر صحیح، تعریف شده و متکى بر جهان‏بینى مستدل و منطقى از عالم آفرینش ارائه مى‏دهد و این امکان را فراهم مى‏سازد که هر کس بداند در کجاى راه قرار دارد و به سمت کدام هدف حرکت مى‏کند.
حضرت آیت‏ا...خامنه‏اى همچنین افزودند: در مبناى تفکر اسلامى، هدف از حیات انسان رسیدن به رستگارى و سعادت در دنیا و آخرت است. بنا بر این با تکیه بر تفکر اسلامى مى‏توان یک جامعه عادلانه و صالح و یک کشور پیشرو معنوى و در عین حال داراى قدرتهاى والاى مادى را ایجاد کرد و این همان چشم‏انداز و هدف والا و زیبایى است که غربیها از آن محروم هستند.
مقام معظم رهبرى در بخش دیگرى از سخنانشان، نقش آیت‏ا... مصباح یزدى را در هدایت طرح و برنامه این اردو حائز اهمیت خواندند و فرمودند: بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقاى مصباح را مى‏شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسایل اساسى اسلام ارادت قلبى دارم. اگر خداى متعال به نسل کنونى ما، این توفیق را نداد که از شخصیتهایى مانند علامه طباطبایى و شهید مطهرى استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم‏القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر مى‏کند.
بر پایه همین گزارش پیش از سخنان مقام معظم رهبرى آیت‏ا... مصباح یزدى در سخنان کوتاهى گفت: خداوند متعال را سپاسگزاریم که در سایه نعمت ولایت، توفیق معرفت و انجام وظیفه نسبت به نظام مقدس اسلامى را یافته‏ایم و وظیفه خود مى‏دانیم که با تمام توان علاوه بر حراست از مرزهاى جغرافیایى از مرزهاى عقیدتى و باورهاى ارزشى و مذهبى نیز دفاع کنیم و بویژه بسیجیان دانشجو و دانش‏آموز باید نقش بسیار مهم خود را در دفاع از ارزشها و مبارزه با انحرافات، کج‏رویها و کج‏اندیشیها ایفا کنند.




تاریخ : جمعه 86/11/19 | 5:19 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر

  نظرات علمی در مورد عالم، زمین ، دریا و ماده :
پیدایش جهان(فصلت/11)، انبساط و گسترش عالم (ذاریات /47)، اتحاد ویگانگی جهان و وجود آب در هر موجود زنده(انبیاء/30)،حرکت هموار ومناسب زمین(ملک/15) و (نمل/88)، حرکت زمین به دور خود (فرقان/46-45)، مسطح نبودن زمین(رحمن/17)،بیضی شکل بودن تقریبی زمین(نازعات/30)،(اعراف/137) و(شمس/6)، ناقص شدن کره ی زمین در هر دو قطب(رعد/41)، کوهها عامل استحکام پوست زمین (نبأ/7) ، قوه ی جاذبه (رعد/ 2) و (لقمان/10)، پیدایش دریا (مؤمنون/18)، دریای شور وشیرین(فاطر/12)، دریا گهواره ی زندگی (نور/45)، زوجیت یا وجود بارهای مثبت ومنفی در هر چیز(یس/36)،(ذاریات/49)و (رعد/3)،نظریه ی نسبیت (حج/47) (سجده/5) و(معارج/4)، اشاره به کوچکتر از ذره و در حقیقت مواد سازنده ی اتم(یونس/61)و (سبأ/3)، و..
نظرات علمی قرآن در مورد باد و باران:
گردش باد (جاثیه/5) و(فرقان/48)،وزن داشتن ابر یا هوا(اعراف/57) و(رعد/12)،مراحل متوالی بادهای مهاجر(ذاریات/4-1)،بادها به عنوان مقدمه ی ابر و باران(نمل/63)،پیدایش ابر(روم/48)،بادها عامل تلقیح ابرها(حجر/22)، پدیده ی تقطیر در ابرها(نبأ/14)،جزئیات تشکیل ابر و بارش باران(روم/48) و (نور/43) و.. .




تاریخ : جمعه 86/11/19 | 1:55 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدینه ولادت یافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است القاب دیگرى مانند: رضى و متقى نیز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
 مادر گرامى اش سبیکه یا خیزران است که این هر دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
 امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.
 پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه‍ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال یافت .
 ماءمون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بین مردم هراس ‍ داشت ، سعى کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد.
 (از اینجا بود که ماءمون نخستین کارى که کرد، دختر خویش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى که امام جواد (ع ) از ناحیه این ماءمور خانگى برده است ، در تاریخ معروف است ).(98)
 از روشهایى که ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بکار مى بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. (99) ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشى را بکار بستند. بخصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى ، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد.
 بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى که فرقه هاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران ، زندگى مى کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با کمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى مایه ور بود، احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت . براى نمونه ، یکى از مناظره هاى ( احتیاجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زیر نقل مى کنیم :
 (عیاشى در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى کند که ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتى ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جریانى پیش آمد که مایه شرمسارى و خوارى ما گردید. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدى کرده بود. خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید. عده اى از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
 خلیفه از ما پرسید:
 حد اسلامى چگونه باید جارى شود؟
 من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد.
 خلیفه گفت : به چه دلیل ؟
 گفتم : بدلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : (( فامسحوا بوجوهکم و ایدیک . )) بسیارى از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند.
 یک دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید.
 خلیفه پرسید: به چه دلیل ؟
 گفتند: به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است :... (( و ایدیکم الى المرافق . )) و این آیه نشان مى دهد که دست دزد را باید از مرفق برید.
 دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجراء مى شود.
 و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على کرد و گفت :
 یا اباجعفر، شما در این مسئله چه مى گویید؟
 آن حضرت فرمود: علماى شما در این باره سخن گفتند. مرا از بیان مطلب معذور بدار.
 خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید.
 حضرت جواد فرمود: اکنون که مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گویم . این مطالبى که علماى اهل سنت درباره حد دزدى بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامى آنست که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد.
 خلیفه پرسید: چرا؟
 امام (ع ) فرمود: زیرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانى ، دو کف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن کریم آمده است : (( (و ان المساجد للّه ...) )) سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسى نباید آنها را ببرد.
 معتصم از این حکم الهى و منطقى بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند.
 ذرقان مى گوید: ابن ابى دؤ اد سخت پریشان شده بود، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت :
 یا امیرالمؤ منین ، آمده ام تو را نصیحتى کنم و این نصیحت را به شکرانه محبتى که نسبت به ما دارى مى گویم . معتصم گفت : بگو.
 ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشکیل مى دهى تا یک مسئله یا مسائلى را در آن جا مطرح کنى ، همه بزرگان کشورى و لشکرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایى که در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بینند که راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، کم کم مردم به آن حضرت توجه مى کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پایه هاى قدرت و شوکت تو متزلزل مى گردد.
 این بدگویى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانى و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش ‍ سازد.(100)
 این روش را - قبل از معتصم - ماءمون نیز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بکار مى برد، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیى بن اکثم که قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایى کند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتى وارد کند. امّا نشد، و امام از همه این مناظرات سربلند در آمد.
 روزى از آنجا که (یحیى بن اکثم ) به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نیز موافقت کرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسیار کرد و آن گاه از یحیى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، یحیى که پیرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمایى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
 آنچه دلت مى خواهد بپرس .
 یحیى بن اکثم پرسید: اگر کسى در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند؟
 حضرت جواد (ع ) فرمود: آیا قاتل صید محلّ (101) بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا به خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانى را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده یا احرام حج ؟
 یحیى دچار حیرت عجیبى شد. نمى دانست چگونه جواب گوید، سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان یکدیگر نگاه مى کردند. ماءمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتى که بر مجلس حکمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافیان کرد و گفت :
 - دیدید و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختید؟(102)
 سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد.
 بارى ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد.
 امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت که : هر یک خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
 ابن ابى عمیر بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى کوفى ، ابو تمام حبیب اوس طائى ، شاعر شیعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى که در قرن سوم هجرى مى زیسته اند.
 اینان نیز (همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هر کدام به گونه اى مورد تعقیب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند. عبداللّه بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقیده سیاسى او را نیز بدانم .
 ابوتمام شاعر نیز از این امر بى بهره نبود، امیرانى که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر کسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسندیدند، همین که آگاه مى شدند که از ابوتمام است یعنى شاعر شیعیت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند که آن نوشته را پاره کنند. ابن ابى عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسیار دید. او را سالها زندانى کردند، تازیانه ها زدند. کتابهاى او را که ماءخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103) بدین سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضیلت رفتار مى کرد و چه ظالمانه !
 شهادت حضرت جواد (ع )
 این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولى رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکرى و روایاتى که از آن حضرت نقل شده و مسائلى را که آن امام پاسخ گفته و کلماتى که از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
 معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم که عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
 علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنى عباس به علویان منتقل شود. از این جهت ، در صدد تحریک امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
 این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا امّ الفضل - چنانکه روش زنان نازاست - تحت تاءثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید. آنگاه این دو فرد جنایتکار سمى کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستادند تا سیاه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چیزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد؛ امّا پشیمانى سودى نداشت .
 حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ اکنون که مرا کشتى گریه تو سودى ندارد. بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردى مبتلا کند و به روزگارى بیفتى که نتوانى از آن نجات یافت .
 در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهاى دیگرى هم نقل شده است .(104)
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
 زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه دیگرى مشهور به امّ ولد (105) و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :
 1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
 2 - ابواحمد موسى مبرقع
 3 - ابواحمد حسین
 4 - ابوموسى عمران
 5 - فاطمه
 6 - خدیجه
 7 - امّ کلثوم
 8 - حکیمه
 حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا کوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانى نورافشانى کند. امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220 ه‍ به سراى جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
 از سخنان حضرت جواد (ع )
 1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چیز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
 2 - عزت مؤ من در بى نیازى او از مردم است .
 3 - ولى و دوستدار خدا در آشکار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
 4 - هر که به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (یا بهره گیرد) خانه اى در بهشت بهره داده (یا بهره گرفته ) است .
 5 - کسى که خداوند متعال یذیرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ کسى که از خدا برید و به دیگرى پیوست چگونه نجات یابد؟ کسى که از راه غیر علم (یعنى از طریق جهالت و نادانى ) عمل کند، بیش از آنکه اصلاح امور کند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
 6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهیز، زیرا مانند شمشیر کشیده است ، منظرش نیکوست ولى آثارش زشت مى باشد.
 7 - کسى که امین خیانتکاران باشد، همین کار در دغلى و خیانتش کافى است .
 8 - شخص مؤ من نیازمند به خصلت است : توفیق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود که پیوسته او را پند دهد و قبول کند، پذیرش نصیحت از آنکه او را به هدایت وادارد و نصحیت کند.(106) 




تاریخ : جمعه 86/11/19 | 1:41 صبح | نویسنده : محمدرضا | نظر


  • paper | پرشین تم | بک لینک
  • کد نوحه

    کد مداحی